محل تبلیغات شما



♥السلام علیک یا رحمهً للعالمین؛♥

یارسول الله.یاسَیِّدَنا و مولانا.اِنّا تَوَجَّهنا و استَشفَعنا و تَوَسَّلنا بِکَ الی الله و قَدَّمناکَ بَین یَدَی حاجاتنا.یاوجیهً عند الله.اشفع لنا عندالله.

♥السلام علیک یاکریم اهل البیت؛♥

یاحسن بن علی.اَیُّها المُجتَبی یابن رسول الله. یا حُجَّه الله علی خلقه. یا سیّدنا و مولانا.اِنّا تَوَجَّهنا واستَشفَعنا و تَوَسَّلنا بِکَ الی الله و قَدَّمناکَ بین یَدَی حاجاتِنا.یا وَجیهً عند الله.اِشفع لنا عندالله


مولای من!

کجایی؟

تو رو خدا بیا بشین کنارم

می خوام یه کم گریه کنم. 

امروز دلم سوخت بابا

خیلی در حقم بی انصافی کردن

مگه تو بابای من نیستی؟

یه چیزی بگو!

دلم خیلی واسه صدات تنگ شده

تو خدای انصافی!

به نظرت درسته اینجوری دلمو بشکنن؟

بابایی!

بیا یه لحظه پیش دخترت بشین

یه لحظه!

یه کوچولو!

خواهش می کنم!

دلم می خواد با یکی حرف بزنم

هیچ کس دور و برم نیست.

می دونم تو هم تنهایی

ولی فکرشو بکن!

من تنها.تو تنها.

چه ترکیب قشنگی می شه!

بابا!

یه نفر بهم گفت که تو عاشقمی.

تو رو خدا بگو راست می گه؟

اگه راست می گه ثابت کن!

مگه غیر از اینه که:

عشق نیاز به اثبات داره؟

.

اصلاً چرا همش باید عاشقانه باشه؟

چرا نباید ازتون گلایه کنم؟

ازتون گلایه دارم.

شکایت دارم!

هیچ وقت هیچ وقت نمی بخشمتون!!!

هیچ وقت نمی بخشمت.

چون نشد یه بار وقتی پامو کج گذاشتم باهام قهر کنی

نمی بخشمت.

چون هیچ وقت نشد اشتباهاتمو تلافی کنی

نمی بخشمت.

چون هیچ وقت نشد تنبیهم کنی

نمی بخشمت.

چون هیچ وقت به خاطر نادون بودنم دعوام نکردی

به جاش واسم گریه کردی

به جاش غصه خوردی

به جاش دعا کردی

به جاش کمکم کردی

به جاش.

به جاش.

نمی بخشمت بابایی!

نِ

می

بخ

شَ

مت!!!

نمی بخشمت.

چون حتی یه ذره هم به فکر دل من نیستی.

نمی گی من هم دل دارم؛

تنبیهم نمی کنی چون نمی تونی ناراحتیمو ببینی

به جاش گریه می کنی

ولی ای کاش می دونستی من هم نمی تونم ناراحتیتو ببینم

بابای من!

برای من تنبیه تو احلی من العسله!

نمی بخشمت.

چون همیشه منو از این شیرینی محروم می کنی

نمی بخشمت.

چون خیلی مهربونی!!

خیلی مهربونی.

خیییییلی مهربونی!!


☜توجّه☞                                                         ☜توجّه☞

برای درک بهتر این پست به پروفایل نویسنده ی وبلاگ مراجعه نمایید

 


با بابام پدر راننده سرویسمو درآوردیم

الان جوری از بابام می ترسه که نگوووو

راستش اونقدر این قضیه برا بابا غیرقابل تحمله که کم کم من هم دارم می ترسم ازش

 مزاح می فرمایم :)

یه بار از راه اومدم هنوز لباسا تنم بود پرسید:

آهنگ گذاشت یا نه؟؟؟

نه پدرجان!مگه کسی جرئت داره مخالفت کنه با امر شما؟؟ فداااااات شم الهیییییی نَفَسَم

یکی از بچه های هم سرویسیم یه بار ازم پرسید: تو چه مشکلی داری مگه؟

گفتمش: 《من》 مشکلی ندارم.

و روی کلمه ی من تاکید کردم.

پرسید:پس کی مشکل داره؟؟؟

گفتم: آهنگاتون مشکل داره

بدبخت فکر کرد بابام مجبورم می کنه:( 


یادش بخیییییر!!

.

وقتی از ایستگاه قبل مرز رد شدیم تا خود مرز تقریباً ۱۵ کیلومتر راه بود.

رفتیم کنار جاده ایستادیم در انتظار ماشین.

حالا چه ماشینی صبر می کنه تا ۵۰ و خورده ای آدم رو سوار خودش کنه خدا می دونه(کاروانی رفته بودیم دیگه)

یه رود آب خییییلی باصفا و ناناس بین درختای بلند و سر به فلک کشیده  کنار جاده ای که ما بغلش منتظر ماشین بودیم وجود داشت.

داداش و بابا و رفیق رفقای داداش و حاج آقاها و بچه های کانون داداش رفتند یه دستی به آب زدند و صورتی تازه کردند.

جاده از درختا و رود ارتفاع داشت و برای رسیدن به آب باید از یه سرازیری پایین می رفتیم. اول بابا گفت مسواکمو از همون بالا پرت کن تا همینجا مسواک بزنم.

مسواکو پرت کردم افتاد روی ریگ های کنار آب و دوتیکه شد

بعد گفت سیب هارو پرت کن تا بشورم.

یکی از سیب هارو به سمت بابا پرت کردم افتاد جلوی پاش و گرفتش :)

ولی دومیش رو _ که به سمت داداش _ پرتاب کردم گل کاشتم:

چادرم مانع شد سیبو درست پرت کردم تو حلق رودخونه

رفقای داداش هی داد می زدند: برو بگیرش حاج آقا!!!

داداش دنبال سیب رفت جفت پا پرید وسط آب!

شلوار و قباش تا زانو خیس شد

منو می گی از یه طرف داشتم خودمو کنترل می کردم که نخندم از یه طرفخنده ام گرفته بود

داداش اومد بالا.گفتش بیا کنار از داخل خاک ها!

من بدبخت شهادتینو گفتم و رفتم پیشش.

دیدم نَههههه.

سیب نصف شده رو گذاشت کف دستم گفت: بگیرش!

یه بابا دارم،

 

که خیلی مهربونه

عاشق همه مونه

صبح درد داشتم.

گریه کردم!

اما نمی دونم آیا واقعاً علت گریه ام درد جسمی بود؟!

الهی!

جانان!

نمی دونم وقتش هست که بگم:

لِاَیِّ الاُمورِ اِلَیکَ اَشکوا؟

وِ لِما مِنها اَضِجُّ وَ اَبکی؟

لِالیم العذاب و شدّته؟

اَم.

اَم لِطولِ《الفِراقِ》وَ مُدَّتِه؟؟

خبببب.

بالاخره کارم به عمل کشید

می ترسیدم ولی به روی خودم نیاوردم.

دست و پام بدجور می لرزید.

اشکم داشت در میومد

من ترسو ام.

منتها نمی دونم چرا جیغ نزدم

شاااااید مغرورم.شاااااااااااااید!

دکتره می گفت:چی شده مریضای ما امروز همه اینقدر مقاوم شدن؟ :)

نمی دونم چرا این حرفو زد؟

صدای داد های مریض قبلی هنوز تو گوشمه!

فعلاً که درد ندارم

اگه تا بعد.

 

خوبیش اینه که تا شنبه مدرسه نمی رم :)

 


 

حالم خیلی بده.

 

همه چی درهم و برهمه!

 

چرا؟

 

نمی دونم!!

 

دلم یه رفیق می خواد.

 

یه همدمی که فقط خیالش هست.

 

بهترین و تنها رفیقم اشک هامه

 

که اونم باهام قهر کرده.

 

خدایا التماست می کنم یه کاری کن بغضم بشکنه

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها